یادمه وقتی بچه بود عاشق بازی و فوتبال بود . یه مدت سودای فوتبالیست شدن در سر داشت . علاقه ش سرکوب شد . چون باید درس میخواند . آینده و خوشبختی در درس خوندنه !
بزرگتر که شد به موسیقی علاقه مند شد . رویای اون موزیسین شدنه . باز هم سرکوب شد . چون باید درس بخونه . چون موسیقی تو این مملکت آب و نون نمیشه. باید دندانپزشک یا پزشک بشی تا هم ما بهت افتخار کنیم و هم بتونی پولی در بیاری که امنیت مالی داشته باشی حداقل !
پزشکی قبول شد . با شروع دانشگاه ، کرونا هم شروع شد و سه ترم رو مجازی خوند در حالیکه علاقه ای به این رشته نداشت و با وجود کرونا حتی فرصت آشنایی و تجربه ی این رشته رو نداشت . هر روز ناراحت تر و بی انگیزه تر از قبل شد . گفتند خب به پزشکی علاقه نداری ؟ دوباره کنکور بده ایندفعه دندانپزشکی قبول شو ! دندانپزشکی سبک تر است با روحیاتت سازگارتر است . به موسیقی هم میرسی در کنارش!!
و حالا مجددا سه روز دیگه کنکور داره . در حالیکه درس نمیخونه و در جواب من که ازش پرسیدم چرا درس نمی خونی گفت : حوصله زندگی کردن ندارم !
نکته اخلاقی اینکه انقدر باید باید باید نذارین سر راه بچه هاتون ! انقدر علاقه شون رو سرکوب نکنید! مگه بقیه ی آدمایی که پزشک نشدن ، زندگی نمی کنن الان ؟ یا کیفیت زندگی پایین تری دارن؟ به خدا قسم ندارن !
کیفیت زندگیت به این بستگی داره که تو مغزت چی میگذره .
و نکته دوم اینکه مبارزه با خانواده سخت ترین مبارزه هاست . بچه هاتون رو در شرایطی قرار ندین که باهاتون مبارزه کنن . اونها رو بپذیرین و بذارین به شیوه ای که دوست دارن زندگی کنن . خطا کنن. درس بگیرن.
شاید آنها برای خطا کردن و آموختن خلق شده اند . کسی چه میداند؟