شما دلتان می خواهد که باشید ؟

من دلم می خواهد یک زنِ قدرتمند باشم

بر فراز بلندترین قله بایستم و با شمشیری به برندگی آفتاب

همه ی بی عدالتی ها را پاره پاره کنم.

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۱ لایک

جوانی

پذیرفتن این که آسمان دیگر مثل ۲۳سالگی آبی نمی شود

و پرستوها دیگر مثل ۲۰سالگی دیوانه نمی شوند 

و دیگر بهار ، بهارِ سال‌های جوانی نمی شود و دیگر آفتاب پرتو نوازشگرش را در عصر های اسفند به جسم خسته ما نمی تاباند بسیار بسیار سخت است !

اینکه دیگر دیدنِ جوانه ی سنبل، در گلدانِ طرد شده ی داخل انباری ، شوری در دل به پا نمی کند یعنی جوانی گذشته است .

اما ایکاش نمی گذشت

ایکاش هنوز هم ابرهای سفید در آسمان ابی ما را به بازیشان فرا می خواندند

و ایکاش هنوز هم به عروسی چلچله ها دعوت می شدیم و ایکاش

هنوز هم ، مردم خوب‌تر از آن چیزی که الان هستند بودند

ایکاش ما هرگز وارد این جدل ها و فریب ها و دروغ ها و قوانینِ سروته عیبِ اینجا نمی شدیم.

ایکاش دوباره بتوانیم دنیا را مثل ۲۰ سالگی ببینیم

رو به تعالی !

 

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۲ لایک

۳۱خرداد۹۹

 

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق 

به دلتنگی من نیست .

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

آرامِ دل

| به نام خدایی که تو را آفرید |

تمام شب های بهاری که تو نبودی ، وقتی زیر سقف آسمون قدم میزدم و ستاره ها رو تماشا می کردم و به صدای شب و طنین صدای قورباغه ها که از دوردست ها به گوش می رسید ، گوش می کردم و آن هوای رمزآلودِ بهاری بی تابم می کرد و مدام از خدا می پرسیدم که تو کجای این دنیایی و کِی با من همراه میشی ، هرگز امشب رو تصور نمی کردم. که باز هم تو یه شب بهاری زیر آسمون پرستاره بایستم و باز هم صدای قورباغه ها و این هوای رمزالود بی تابم کند و از لا به لای شاخ و برگ درختان تو را تماشا کنم در حالی که اصلا حواست به من نیست و با قلب مهربانت که به مهربانی آن هرگز ندیده ام به مامان و بابا کمک می کنی و من با تمام وجودم بهت افتخار می کنم و از خدا ممنونم .

[+]

جهانت به کام و فلک یار باد

جهان آفرینت نگهدار باد

بلند اخترت عالم افروخته

زوال اختر دشمنت سوخته

غم از گردش روزگارت مباد

وز اندیشه بر دل غبارت مباد

که بر خاطر پادشاهان غمی

پریشان کند خاطر عالمی

دل و کشورت جمع و معمور باد

ز ملکت پراکندگی دور باد

تنت باد پیوسته چون دین، درست

بداندیش را دل چو تدبیر، سست

درونت به تأیید حق شاد باد

دل و دین و اقلیمت آباد باد

جهان آفرین بر تو رحمت کناد

دگر هرچه گویم فسانه‌ست و باد

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

چالش پرِ قو

واقعا با خودم چه فکر کرده بودم که همه چیز را رها کرده بودم ؟ چرا باید به خودم اجازه بدهم که یک زنِ نازنازی بشوم که فکر کنم همه ی دنیا باید با من مهربان باشد؟ چرا باید فکر کنم زندگی قرار است آسان و با لذت بگذرد ؟

چرا باید اجازه بدهم که از آن نفیسه ای که ساخته بودم و دوستش داشتم فاصله بگیرم ؟ این فاصله ، اکنون، به منزله شکست است .

[+] بعد از ازدواج آدم با چالش مهر و محبت روبرو میشه. و این چالش کاملا با چالش های دیگر فرق دارد.چالشی نرم و سفید است مثل پرِ قو! شما را در برمیگیرد. به شما می گوید شما ملکه ای هستید که مردی با تمام وجودش مراقب شماست.هرلحظه ، هرجا ! این بسیار احساس خوبیست.. چه چالشی بهتر از این ؟ اما این خطرناک ترین و سخت ترین چالش دنیاست.

چون باید همه ی آن پر قو ها را رها کنید و بیایید دقیقا وسط ریگ و شن و سنگ و خار !! چون شما واقعا ملکه ای نیستید که مردی تمام عمرش را مراقب شما باشد . شما انسانی هستید که در سختی آفریده شده اید . شما انسانی هستید که باری را که آسمان از پذیرفتنش سر باز زد و کوه آنرا نپذیرفت، پذیرفتید !! شما چه زن و چه مرد ، چه متاهل و چه مجرد ، همان انسان جهولید! که اگر بار را زمین بگذارید باخته اید ! هم چون رودی که چون باز ایستد، می میرد.

[+] و مسئله دیگر؛ هیچ انسانی نباید برای هیچ انسان دیگری زندگی کند. هیچ زنی نباید بخاطر هیچ مردی رنگ موهایش را طوری کند که خودش نمی خواهد . هیچ زنی نباید بخاطر مردی چاق یا لاغر بشود . 

هیچ زنی لزوما نباید زیبا باشد . لزوما نباید همیشه خوشحال باشد . لازم نیست اصلا جورِ خاصی باشد! خودش باشد همین. 

 

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

ا . . .

برای چه چیزی ، برای چه کسی و برای چه کاری روزها را شب و شبها را روز می کنیم ؟

چرا فهماندن اینکه برای چه زندگی می کنیم به خودمان اینقدر سخت است ؟

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

واقعیتی به نام زندگی !

کاش همین الان کسی صدایم بزند.بیدار شوم و ببینم تمام آنچه از رنج تو دیدم خواب بود .

کاش کسی همین الان بیاید،کسی که از همه ی آدم های دنیا قوی تر است و به تو آنچه را که لایقش هستی ببخشد.

این ها که نمی شود اما کاش حداقل هر چه زودتر برویم به ۱۰سال بعد و ببینم تو خودت یک تنه حقت را گرفته ای .

تو همیشه عزیزترینی برای من . 

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

اسفند98

|به نام پروردگار|

[1]

خب من این را بدشانسی تلقی می کنم که بعد از 6 ماه مرخصی مزخرف، این بار کرونا بیاید و دو قدم مانده به عید ما را خانه نشین کند. حقیقتش من ترجیح میدادم الان کشیک عفونی باشم و با چالش ها دست و پنجه نرم کنم تا اینکه روی تختم شب را روز کنم و روز را شب. و این را هم بگویم خودم با اصرار بخشِ اسفندماه را بهداشت انتخاب کردم که تا دلم می خواهد اسفندم را در بازار بگردم و در خانه با جوانه های درخت ها سبز شوم و با صدای پرنده ها بال در بیاورم و با آبی شدن آسمان پرواز کنم. پرواز . . . اما خب تمام نقشه های ما نقش بر آب شد. و این اسفند به دِی ترین شکل ممکن می گذرد. اما خب چه می شود کرد؟

 

[2]

این روزها حسرتِ گذشته مزخرف ترین احساسیه که دارم. احساسی که درونم رو سیاه کرده. حسرت روزهایی که ورزش می کردم. حسرت زمانی که لاغرتر بودم. حسرت زمانی که با راضیه می گشتیم و می گشتیمُ شیرموز می خوردیم:دی . با بی خیالی تمام خرید می کردیم. حسرت روزهایی که تنها بودم ، آره تنها ! هیچوقت فکرشم نمی کردم که یه روزی برای تنهایی دلم تنگ بشه . حتی اون روزها دعا می کردم خدایا کسی بیاد که وجود خودم رو از یاد ببرم اما نمی دونستم که سرمایه ی من همین تنهایی بود . 

بعد از ازدواج مهمترین چالشی که باهاش روبرو شدم همین بود. اگر شما فردی رو انتخاب بکنید که از بابت اخلاق و شخصیت و ویژگی هاش، دغدغه ای نداشته باشید ،حداقل دچار دغدغه تنهایی خواهید شد! مخصوصا اگر فرد درونگرایی باشید. مثل من! اگر کسی باشید که با خیالات خود، با حافظ و مولانای خیالات خود آرام میگرفتید و شکوفا می شدید و پرواز می کردید، اضافه شدن یک شخص واقعی ، خارج از خیالات شما ، این جزء شما را خواهد گرفت که بسیار سخت خواهد بود و نیازمند مدیریت و صرف وقته تا دوباره در عین حال که با فردی بسیار نزدیک زندگی می کنید، دنیای خودتون رو حفظ کنید.

شاید باید این رو بخاطر بسپارم که ؛ شما در اصل تنهایید. تنها زاده می شوید و تنها می میرید . پس بگذارید خیالتان در تنهایی خود اوج بگیرد و آسمانها را طی کند و برقصد و برقصد آنگاه بازگردد و دوستان را ارمغان آورد.. یک دامن آسمان آورد و یک بغل شکوفه 

 

 

 

 

 

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

مرد را دردی اگر باشد خوش است

فکر می کردم بعد از آمدن "تو" ای افتخار من ! دیگر هرگز اینجا نخواهم نوشت. چون دیگر تا عمق غم فرونخواهم رفت که از آن چیزی صید کنم. چیزی که به درد دنیا بخورد.

اما اشتباه می کردم . من هرگز از درد تهی نخواهم شد . همین قلب بیزار از تهی بودن است که مارا در این جهنم نگاه داشته است .

اری من اینجا از هزاران کبوتری که در سرم پرواز می کند می نویسم . از آنچه می خواهم باشم و از آنچه که باید باشم و میدانم که تو ای روح سپید بلند ، یاری ام خواهی کرد .

شاید حالا برایم خنده دار باشد دنیای روشن و سرشار از صلحی که تا همین چند سال قبل تحققش را تصور می کردم و شاید هم تهوع آور . آن روزها در سرم رویای یک روز بدون غم بود که در دشت سبز زیر آسمان ابی با هزاران کودک بادبادک بازی می کردیم . آه که چقدر دنیا بی رحم و وحشی ست . 

و تو‌ هرگز به من مگو که کبوترهایم‌ خواهند مرد هر چند که من باور دارم که در این قفس زندانی خواهند ماند . اما کبوترهای زندانی در قفس بهترند از کبوترهای مرده ! شاید تماشایش روحی را بنوازد.

 

[+]
دیگران قرعه ی قسمت همه بر عیش زدند

دل غمدیده ی ما بود که هم بر غم زد‌

Dr.Danesh .. ۰ نظر ۰ لایک

ما برای چه آفریده شده ایم؟

هر بار که می ایستم که ببینم کجای دنیا ایستاده ام، می دانم اینجا آن جایی نیست که باید باشد.

کمی مستی و دیوانگی کم است !

مستی و دیوانگی ! آری برای مستی و دیوانگی خلق شده ایم نه برای خودخواهی !

ببار ای آسمان ! آتش ببار !

Dr.Danesh .. ۲ نظر ۰ لایک
آخرین مطالب
خالی
آمدنم بهر چه بود ؟
ایران
برادر
زندگی
دروغ
از دیروز، برای فردا1-2
از دیروز، برای فردا 1
تو آمدی ز دورها و دورها . . .
الف
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان